جدول جو
جدول جو

معنی خوش روآر - جستجوی لغت در جدول جو

خوش روآر
از توابع دهستان بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش رو
تصویر خوش رو
خوش صورت، خوشگل
کنایه از مهربان
کنایه از خنده رو، گشاده رو، خندان، فراخ رو، بسّام، گشاده خد، روباز، بشّاش، روتازه، تازه رو، بسیم، طلیق الوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
کنایه از خنده رویی
کنایه از مهربانی
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رو بودن، ابرو فراخی، بشاشت، تبذّل، تحتّم، انبساط، بشر، تازه رویی، روتازگی، مباسطت، مباسطه، هشاشت، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوار
تصویر خوش خوار
خوش خوراک، ویژگی آنکه خوب غذا می خورد یا غذاهای خوب می خورد، ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ رَ وِ)
آنکه رفتار خوش دارد. صاحب اخلاق حمیده. خوش کردار. خوش عمل
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رَ)
خوش رفتاری. نیکوروی. نیکوروشی. خوش روشی:
هنوزم کهن سرو دارد نوی
همان نقره خنگم کند خوشروی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در جنوب خاوری فهلیان و 8 هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی و معتدل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گَ / گُو هََ)
خوش ذات. مقابل بدگوهر. خوش طبیعت. نیک نهاد. خوش گهر
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوش رزق. با روزی فراوان. آنکه رزق او خوب و فراوان رسد. فراخ روزی
لغت نامه دهخدا
(طِ پَ)
آنکه خوش خورد. (یادداشت مؤلف). کسی که زندگانی با عیش و عشرت و خوشی گذراند. (ناظم الاطباء) :
پیش خردمند شدم دادخواه
از تن خوشخوار گنهکار خویش.
ناصرخسرو.
مرد را خوار چه دارد تن خوشخوارش
چون ترا خوار کند چون نکنی خوارش.
ناصرخسرو.
این کالبد جاهل خوشخوار تو گرگی است
وین جان خردمند یکی میش نزار است.
ناصرخسرو.
خوار که کردت ببارگاه شه و میر
در طلب خواب و خور جز این تن خوشخوار.
ناصرخسرو.
، آنچه خوش خورده شود. مطبوع و سهل التناول. لذیذ. بامزه. خوشخواره. (یادداشت مؤلف) :
نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده
خار بی طعم چو در کام حمار آید.
ناصرخسرو.
شراب جوشیده... خوشبوی تر و خوشخوارتر از خام باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زان طبخها که دیگ سلامت همی پزد
خوشخوارتر ز فقر ابائی نیافتم.
خاقانی.
بادۀ گلرنگ تلخ و تیز و خوشخوار و سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام.
حافظ.
سیب و زردآلو و آلوچه و آلبالو
باز انجیر وزیری و خیار خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
صفت آش بنا کردم و عقلم می گفت
لوحش اﷲ دگر از آش زرشک خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
الطابه، شراب خوشخوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
حسن الخلق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
Geniality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
génialité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از روستاهای بلوک آنند واقع در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
ความใจดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
genialidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
добродушие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
Genialität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
привітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
życzliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
和蔼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
genialidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
genialità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
خوش اخلاقی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
kebaikan hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
সদয়তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
ukarimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
neşelilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
친절함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
陽気さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
חַבְרוּתִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
genialiteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
प्रसन्नता
دیکشنری فارسی به هندی